سپس گشت عیسی کمی در جلیل
نشد بر یهودیه چندی گسیل
چو بسته یهودان به قتلش کمر
که خونش نمایند یکسر هدر
چو نزدیک می گشت عید یهود
که آن عید را خیمه ها نام بود
بگفتند اخوان عیس چنین
که «باید شوی دور از این سرزمین
به سوی یهودیه عازم بشو
پی حفظ جانت از این جا برو
که هر کس که خواهد شود آشکار
به پنهان نباید گراید به کار
نما خویش بر خلق دنیا عیان
که کارت به بینند خلق جهان»
(چو اخوان آن نور گیتی فروز
نیاورده ایمان به عیسی هنوز!)
سپس گفت عیسی به اخوان خویش
«مرافرصت اکنون نیامد به پیش
جهان نیست دشمن به کار شما
ولی هست دشمن سراسر مرا
چو کار جهان را بدانم خطا
از آن رو جهان هست دشمن مرا
شما ها سوی عید ره آورید
از این عید همیشه بهره برید
ولی موقع من نگشته کنون
که سازم بساز بدی واژگون»
از این رو بماند اندکی در جلیل
که باشد کمی فارغ از قال و قیل
و لیکن چو گشتند اخوان روان
روان گشت عیسی بدنبالشان
روان گشت عیسی از آن در قفا
که میخواست پیشه کند اختفا
یهودان همه در کمینش شدند
که او را کناری به چنگ آورند
همه گفتگو می نمودند از او
همه در پیش کرده بس جستجو
یکی گفت «عیسی نکوآدمی است»
یکی گفت «مردی بسی دمدمی است»
ز ترس یهودان کسی دم نزد
مبادا که او را گزندی رسد
چو بگذشت نیمی از عید یهود
به هیکل خداوند هم رو نمود
در آن جا به تعلیم آورد رو
به مخلوق بنمود بس گفتگو
ز حیرت یهودان پریشان شده
که «این اوستاد از کجا آمده؟
چو نبود ز تعلیم او بهره ور
چگونه کتب را بداند ز بر؟»
به پاسخ چنین گفت عیسی سخن
که «تعلیم من نیست هرگز زمن
فرستنده داده بمن این کلام
که بخشم رهانی بشر را مدام
ز تعلیم گردد بشر رهنما
که از خود سخن گفته یا ازخدا
هرآن کس که ازخود بگوید سخن
بود طالب عزت خویشتن
ولی هر که خواهد جلال خدای
بود در جهان راستین رهنمای
در اونیست زشتی وناراستی
سیاهی و بدخواهی و کاستی
بیاورده تورات موسی از آن
که هادی شود بر شما در جهان
و لیکن نکردید آن را عمل
شما چون که باشید دزد و دغل
به قتلم چگونه کمر بسته اید؟
به خونم چرا بی جهت تشنه اید؟»
بگفتند آن خلق دون و شریر
که «دیو است در روح تو جای گیر!
همان دیو آهنگ قتل تو کرد
تو با دیو باید نمانی نبرد!»
بگفتا بدیشان ز روی مثل
«نمودم برای شما یک عمل
که جمله از آن غرق حیرت شدید
هم انگشت حیرت به دندان زدید!
که موسی بفرمود درعهد پیش
که ختنه نمایید اولاد خویش
نمائید در سبت ختنه شما
مگر هست در سبت ختنه روا؟
چرا خرده گیرید بر من شما
که در سبت دادم مریض شفا؟
بود داوری شما ظاهری
ز روی حقیقت سزد داوری!»
بگفتند پس مردم اوشلیم
«مگر نیست او را زمخلوق بیم؟
به قتلش یهودان نموده کمین!
شود آشکارا چگونه چنین؟
به گوید سخن آشکارا بسی
به آزار او ره نیارد کسی
و لیکن نباشد مسیح این جوان
چو دانیم آغا و انجام آن
بیاید به دنیا چو شخص مسیح
نداند کسی منشا او صریح»
به هیکل چنین گفت عیسی سخن
بدانید ای مردمان حال من
که من مرسل از پیش خود نیستم
بدانید من در جهان کیستم
شتابید از روی حق و یقین
فرستنده را خالق راستین
فرستنده ام را شناسانده اید
و گر نه به دنبال من بگروید
ولی من شناسم فرستنده را
چو کرده روانه به دنیا مرا
من از او و او شد فرستنده ام
من او را به دنیا نماینده ام»
نمودند آهنگ قتلش یهود
ولی موقع مرگش اکنون نبود
بیاورد ایمان گروه عظیم
بگفتند با او جماعت ز بیم
«مسیح او به دنیا شود جلوه گر
به بینیم از او معجزاتی دیگر!»
فریسیان شنیدند چون این سخن
نمودند با کاهنان انجمن
که عیسی نمایند آنها اسیر
به قتلش رسانند قوم شریر
چنین کرد عیسی در آن دم بیان
که «من اندکی هستم اند جهان
به نزد فرستنده گردم روان
نهم روی بر تارک آسمان
نمائید بهرم بسی جستجو
ولی من روانه شوم سوی او
بدان جا شما را دیگر راه نیست
کسی زین کم و کیف آگاه نیست»
یهودان بفگتند با یکدیگر
«کجا کرده آیا خیال سفر؟!
به یونان مگر قصد دارد رود؟
که آوارگان را رهانی دهد؟
چه باشد از این گفته منظور او
که «او را نمائیم بس جستجو»
چو شد آخرین روز عید یهود
به مردم خطابی بدینسان نمود:
هر آ ن کس بود تشنه آید برم
که آب حیاتش نمایم کرم!
چو مذکور گردید اندر کتاب
که در بطن مؤمن روان گردد آب
چنین آب زنده بود تا ابد
به مؤمن همیشه از آن می رسد
بلی، آب زنده است روح خدا
که بخشد بشر را همیشه بقا!»
گروهی یهودان ز گفتار او
هم از طرز کردار و گفتار او
به ایمان عیسی شده معترف
ز اغوای شیطان شده منحرف
بگفتند در باره او چنین
که «او هست پیغمبر راستین!»
بگفتند بعضی «مسیح اتس این!»
گروهی دیگر بین شک و بقین
که «آیا بیاید مسیح از جلیل؟
از آنجا نشاید که گردد گسیل
نباشد نوشته مگر در کتاب؟
که فرزند داود باشد صواب؟
که از بیت خم است داود چون
بیاید مسیح از همان جا برون»
به پستند بعضی به قتلش کمر
به آزار او جمله گی مستقر
ولی هیچکس دست بر او نیافت
اگر چه پی او گروهی شتافت
چو رفتند دست نهی خادمان
به نزدیک ارباب خود کاهنان
فریسی و هم کاهن سخت گیر
بگفتند «عیسی نمانید اسیر»
بگفتند پاسخ چنین خادمان
«نگفته بیانی کسی این چنان!
سختهای او جمله نغزو نکوست
خداوند حتما مددگار اوست»
فریسان بفگتند پاسخ چنین
«شما هم شده گمره از راه دین!
فریسی نیاورده ایمان بدو
نکرده ورا فاضلی جستجو!
که لعنت بدین مرد گمراه باد
که از شرع اجداد گمره فتاد!»
و لیکن نیقودیموس دادگر
که شب نزد عیسی بشد رهبر
بگفتا بدیشان که «شرع یهود
بما اینچنین راه حکمت نمود
که فتوی نشاید به مخلوق داد
مگر آنکه گفتار شان گوش داد
سخن های او ابتدا بشنوید
پس آنگاه فتوی به قتلش دهید»
فریسان و سر دسته کاهنان
ز غفلت بدادند پاسخ چنان:
که تو نیز گویا جلیلی شدی
که اینگونه بر نفع او دم زدی؟
بیاید پیغمبر مگر از جلیل
زجانی چنین پست و زشت و ذلیل!»
سپس هر یکی شد براهی روان
بقتلش همه یک دل و یک زبان!