سپس گفت عیسی به خاصان خویش
«نباشید نباشید یاران نزارو پریش
به ایمان یزدان شوید استوار
بمانید در مهر من پایدار
فراروان بود جای نزد پدر
و گر نه شما را نمودم خبر
روم من که حاضر نمایم مکان
شما را برم نزد خود بی گمان
شناسید آن جا بی اشتباه»
ولی گفت تو ما که «بنمای راه»
بدو گفت عیسی «دهم من نجات!
منم راه و هم راستی و حیات
به نزد پدر هیچ کس ره نیافت
مگر آن که اول بر من شتافت
چو من را شناسی، شناسی پدر
پدر گر شناسی شناسی پسر!
که روی پدر را کنون دیده اید
صدایش ز من چمله بشنیده اید»
فیلیپس بدو گفتت «ای رهبر!
پدر را نشان ده به ما یک نظر»
بدو گفت عیسی ز روی بصر
«مرا گر ببینی، ببینی پدر
چگونه تو خواهی به بینی پدر؟
چو بینی تو در پیش رویت پسر!
ندانی که این گفته بس متقن است
منم در خدا و خدا در من است!
بود گفته هایم همه از پدر
بود کار من حکم او سراسر
مرا هر که کرد از ارادت قبول
خدا می نماید به قلبش حلول
منم در خدا و خدا در من است
گنه کار در نزد من ایمن است
و گر نه به نیروی اعمال من
شتابید ای خلق، دنبا من
هر آنکس که ایمان به من آورد
به اعمال من از صفا ره برد
چو گشتم به نزد پدر من مقیم
نمائید بسی کار های عظیم
بخواهید هر چیز در نام من
دهم آن چه خواهید انجام من
که یابد پسر در پدر بس حلال
جلالی که بیرون بود از خیال
چو کردید چیزی به نامم سوال
عطا می نمایم به حد کمال
اگر مهر من در قلوب شماست
مراعات احکام من هم رواست
بخواهی برای شما از پدر
که بخشد تسلی دهنده دیگر
که پیوسته باشد به نزد شما
کند روح قدوس را او عطا
که دنیا نشاید قبولش کند
نبیند چو آن را به چشم حسد
و لیکن شناسید ذات خدا
بمانید در او و او در شما
شما را به دنیا نکردم یتیم
شوم بار دیگر شما را ندیم
نبیند جهان بعد چندی مرا
ولی روح من هست نزد شما
که من جاودان زیست خواهم نمود
شما هم، چنان زنده خواهید بود
در آن روزپیش شما روشن است
که من در خدا و خدا در من است
منم در شما و شما در من ابد
از این رو خلق جهان ایمنید
هر آن کس نگه دارد احکام من
کند از محبت ادا وام من
که هر کس محبت نماید چنین
به مهر خداوند باشد قرین
من او را محبت نمایم ز جان
کنم خویشتن را به روحش عیان»
یهودا -نه آن خائن بی بصر-
ولی از تلامیذ شخصی دیگر
بگفتا چگونه کنی خود عیان؟
به ما ها و لیکن نه براین جهان!»
بدو گفت عیسی بدین سان سخن
«که هرکس محبت نماید به من
کند پیروی بس کلام مرا
شود او سزاوار نام مرا
به مهرش پدر می شود استوار
بیائیم و گیریم نزدش قرار
هر آن کس ندارد محبت به من
نگیرد ز من گوش هرگز سخن
سخن های من نیست از من تمام
بود از خدای پدر این کلام
بگفتم سخن های خود را کنون
ز روح القدس فیض آید فزون
تسلی دهنده است روح خدا
خدایش فرستاده نزد شما
به نامم اگر روح ظاهر شود
به یاد شما گفته ام آورد
همه چیز ظاهر کند بر شما
نهان ها کند فاش روح خدا
شما را دهم فیض و صلح و سلام
دهم جان خود را در این ره تمام
نباشید اندوهناک و نزار
که زین پس نگیریم به دنیا قرار
اگر بود مهرم به دل ها پدید
از این گفته بس شادمان می شدید
چو روی آوردم من به سوی پدر
که باشد جلالش ز من بیشتر
کنون گفتم از پیش تا بشنوید
که واقع و گردد به من بگروید
نباشم دیگر من در این روز گار
رئیس جهان چون شود آشکار
رئیس جهان را زمن بهره نیست
که شیطان و آقای دنیا یکی است
جهان تا بداند که مهر پدر
شده آشکارا کنون در پسر
به مهر پدر ثابت و استوار
به فرمان او جان دهم بی قرار
» بیائید ای دوستانم کنون
از این جا شتابیم با هم برون