باب دهم
۱بگفتا سپس «آمین، آمین
ز من بشنوید ای همه مؤمنین!
۲کسی گر ز دیوار آغل رود
پس او سارق گوسفندان بود
۳کسی گر ز نزد گله رود
شبان همه گوسفندان بود!
شبان چون سوی گوسفندان رود
صدایش چو بر گوسفندان رسد
بخواند همه گوسفندان به نام
شناسند شبان گله را هر کدام
۴شود رهبر گوسفند خویش
فدا میکند بهر شان جان خویش
چو بیرون خرامد، شتابد رمه
به دنبال او بی غم و واهمه
به آواز او گله بگرفته خو
شتابند هر جا به دنبال او
۵به آواز بیگانه رنجد رمه
گریزند از او گوسفندان همه!
چو بیگانه باشد به گله غریب
بدانند آواز او را فریب»
۶و لیکن چو عیسی بگفت این بیان
بماندند عاجز ز معنی آن!
۷بگفتا سپس «آمین، آمین
منم در جهان هادی مؤمنین!
منم بر همه گوسفندان چو در
که باشم به عمر ابد راهبر!
۸و لیکن هر آنکس که پیش از منست
به معنی فریبنده و رهزن است!
ولی گوسفند ز آواز شان
به بردند پی بر همه راز شان
۹منم در، که هر کس ز من شد برون
نجات از گناهان بیابد فزون
خرامد به بیرون و هم بر درون
بیابد علوفه ز فیضم فزون
۱۰ز رهزن مجو غیر قتل و فساد
مگر دزدی و کین و بغض و عناد
ولی من به دنیا رسانم حیات
دهم من بشر را ز غفلت نجات
۱۱شبان نکو بهر انسان منم
برای بشر جان فدا میکنم!
۱۲ولی شخص مزدور دلسوز نیست
به نزدیک او گرگ و گله یکیست!
۱۴چو بیند که گرگ درنده رسد
برد جان بدر، گله آنجا نهد
همان گرگ افتد میان رمه
بدرد دل گوسفندن همه
شبان نکو بهر انسان منم
فدا جان براه عزیزان کنم!
شناسم عزیزان خود جای خویش
عزیزان شناسند مولای خویش
۱۵همان سان شناسد پسر را پدر
که از بهر گله کند جان هدر!
۱۶مرا گوسفند بود غیر از این
که باشد آواره روی زمین
بیابد که خوانم همانها به پیش
کنم گله خلق جهان را به خویش
یکی گله کردند و یکتا شبان
همه گوسفندان برش شادمان
۱۷از این رو پدر دوستدار من است
همیشه مددگار و یار من است
چون جان را فدا میکنم رایگان
که یابم حیات دیگر جاودان
۱۸نگیرد کسی جان من از بدن
نمودم اراده چنین خویشتن!
مرا هست قدرت که بخشم حیات
توانم که از مرگ یابم نجات!
پدر داده اینگونه قدرت مرا
که هستی نمایم به دنیا عطا»
۱۹یهودان از این گفتهها خشمناک
دگر باره کردند قصد هلاک
۲۰یکی گفت با اضطراب و غریو
که «عیسی بود سخت در بند دیو!»
۲۱یکی گفت دیوانه داند کجا؟
که گوید چنین نکتهها بهر ما»
ز دیوانه چون کور بینا شود؟
سفیه از کجا مرد دانا شود؟»

۲۲زمستان شد و عید دیگر رسید
به هیکل دگر باره عیسی پدید
۲۳بشد در رواق سلیمان عیان
۲۴یهودان گرفتند اطراف آن
بگفتند «ما را مردد مدار
از این بیخیالی همه دور دار!
اگر در حقیقت تو هستی مسیح
بفرما به ما با بیانی فصیح!»
۲۵بخلق این چنین گفت عیسی جواب:
«نمودم به مخلوق راه صواب
ولی قلب حضار این انجمن
نیاورد ایمان بگفتار من
که اعمال من شاهد مدعاست
که میل خدا قصد و منظور ماست!
۲۶و لیکن نیارید ایمان به من
نباشید چون از منحبان من!
۲۷شناسند آواز من گلهام
گذارند دنبال گامم قدم!
۲۸دهم من حیات ابد بر همه
هلاکت نبیند دگر این رمه!
۲۹«نگیرد کسی گوسفندان ز من
چو بخشیده این گله یزدان به من
پدر کرده این گله بر من عطا
کسی چون تواند که گیرد ز ما؟
۳۰مرا با پدر یک بود این وجود»
۳۱از این گفته اندر غضب شد یهود!
گرفتند بس سنگها را به دست
که سازند از را هدف قوم پست
۳۲چنین گفت عیسی ز روی بصر!
«بقتلم چرا بسته این سان کمر؟!
به خلق جهان قدرت کردگار
نمودم ز روی کرم آشکار»
۳۳یهودان بگفتند «کردار تو
نباشد به زشتی گفتار تو!
چو باشی تو انسان نه ذات خدا
از این کفر قتل تو باشد روا!»
۳۴بگفتا به پاسخ چنین اوستاد
۳۵که «آرید گفتار تورات یاد
که کرده بشر را «خدایان» خطاب
مگر نیست تورات ما بر صواب؟
۳۶مرا چون که تقدیس کرده پدر
فرستاده بهر نجات بشر
به خلق جهان قدرت کرد گار
نمودم ز روی صفا آشکار!
شما کافر مطلقم خوانده اید
ز نزد جماعت مرا رانده اید
چو گفتم که فرزند یزدان منم
رهانندهٔ نوع انسان منم!
۳۷گر اعمال حق را نیارم بجا
نیارید ایمان ز پستی مرا
۳۸بمن گر که ایمان نمی آورید
به اعمال اظهار ایمان کنید
چو دانید روح پدر در منست
روان من اندر خدا ایمن است»
۳۹نمودند آهنگ قوم شریر
که سازند استاد را دستگیر
نمود او ز چنگال مردم فرار
۴۰سوی شهر دیگر پشد رهسپار
بدان سوی اردن سپس رو نمود
(همانجا که یحیی کمی مانده بود)
گرفت اندر آن جای چندی مقام
نمودند مردم از او احترام
۴۱گروهی به سویش نمودند رو
نمودند اسرار حق جستجو
بگفتند «یحیی که تعمید داد
ز خود معجزاتی ارائه نداد
ولی قول یحیی همه راست بود
که عیسی ره رستگاری نمود!»
۴۲گروهی به ایمان استوار
نمودند تمجید پروردگار!