جوانی که ایلعاذرش نام بود
مریض و گرفتار آلام بود
اقامتگهش بیت عنیا بدی
و از آنجا که مرتا و مریم شدی
تمنای یاری ز مریم نمود
به مرتا و مریم برادر چو بود
(به گیسوی خود مریم پاک دل
ز پای عیسی بیفشاند گِل
معطر نمود او ز عطر ثمین
وجود خداوند روی زمین)
فرستاده ای از سوی خواهران
شد نزد عیسی در آن دم روان
که یار تو بیمار باشد شدید
سخن های قاصد چو عیسی شنید
بفرمود «از مرگ باید رها
ببینید اکنون جلال خدا
شناسید فرزند حق در جهان
جلالش به دنیا بگردد عیان»
دو روزی به رفتن تعلل نمود
برای شفایش تغافل نمود
سپس بر یهودیه آهنگ کرد
همان جا که قبلا ازآن گشت طرد!
تلامیذ گفتند ای «اوستاد
مگر رفته خشم یهودت ز یاد؟
نمایند مردم ترا سنگسار
یهودیه را گر کنی اختیار!»
بدیشان چنین گفت عیسی جواب
که «من کرده ام کار خود انتخاب
کسی گر کند روز روشن سفر
بود دور از لغزش و از خطر
چو تاید بوی نور گیتی فروز
ز ظلمت هر انسان نباشد بروز
ولی هر که در شب کند طی راه
بظلمت چو باشد در افتد به چاه»
سپس کرد بر آن جماعت خطاب
کنون «ایلعاذر بیابید خواب
ولی من ز خوابش نمایم وها
شفا بخشم او را ازمهرووفا»
تلامذ گفتند «گرهست خواب
شفا یابد ازمحنت والتهاب»
(ولی خواب او بود خواب ابد
که برجمله خاکیان میرسد!)
سپس کرد عیسی صریحا بیان
که «رفته است ایلعاذرازاین جهان!
ولی روح من ز ان سبب شاد شد
که در غیبتم روحش آزاد شد
که ایمان شما را شود استوار
کنون گشت باید سویش رهسپار»
یکی از تلامیذ «توما» به نام
که «توام» بود معنی این کلام
تلامیذ را گفت «ما هم رویم
که در مرگ با او شراکت کنیم»
چو عیسی بر ایلعاذر رسید
پس ازچهار روزی،ورا مرده دید!
چو بُد بیت عنیا بر اورشلیم
بیامد بدان جا گروهی عظیم!
که مرتا و مریم تسلی دهند
که مرگ برادر فراموش کنند
چو مرتا خبر شد که عیسی رسید
سوی پیشوازش همان دم دوید
ولی داشت مریم به خانه فرار
ز مرگ برادر نژند و نزار
بدو گفت مرتا که «ای اوستاد
به بردی تو یک باره ما را ز یاد
اگر بود مهرت به ما آشکار
ز مرگ برادر نبودیم زار
هم اکنون بخواهی اگر از خدا
توانی که بخشی تو او را شفاء»
بدو گفت عیسی جوابی چنین
که «برخیزد آن کس ز روی یقین»
بدو گفت مرتا که «یوم قیام
بود مردگان را قیامت تمام»
بدو گفت عیسی که ای زن بدان
حیات و قیامت منم بی گمان
هر آنکس که ایمان به من آورد
اگر مرده گردید زنده شود!
اگر زنده ایمان به من آورد
نبیند دگر مرگ را تا ابد!
گر این گفته باور کنی در حیات
بیابی به دنیا وعقبی نجات»
بدو داد مرتا جوابی چنین
«مسیحا تونی، منجی راستین
خدا را تو باشی یگانه پسر
که بخشی سعادت به نوع بشر»
سپس در نهان نزد مریم شتافت
مر او را گرفتار اندوه یافت»
بدو گفت، «استاد خواند ترا»
روان گشت مریم همان دم ز جا
چو مریم به نزدیک عیسی رسید
ز مرگ برادر بسی نا امید
بیفگند خود را به پای مسیح
بگفتا بدو با بیانی صریح:
«اگربودی اندر برم، ای خدا
نبودم بدین گونه من در عزا»
چون عیسی همه زار و گریان بدید
بشد اشک غم از دو چشمش پدید
سپس کرد قبر برادر سوال
بداند او را نشان بی خیال
ز اندوه آن مرده عیسی گریست
که از مرگ یاران دل افسرده نیست
یهودان چو دیدند عیسی نزار
بگفتند از غصه و اضطرار
که «او کور را کرد بینش عطا
چرا مرگ را داشت بر او روا؟»
چو کردند مردم بیانی چنین
بشد سخت عیسی نزار و حزین
به غاری که ایلعاذر آنجا غنود
خداوند عیسی سپس رو نمود
بفرمود سنگ در غار را
نمایند مردم به یکسو رها
بدو گفت مرتا «بکن التفات
که بگذشته روزی چهار از وفات
ز بوی عفونت شوی منزجر
اگر سوی آن مرده داری نظر»
بدوگفت عیسی «نگفتم مگر؟
گر ایمان بود مر ترا رهبر
به بینی جلال خدا را تمام
شوی آگه از معنی این کلام»
سپس سنگ آن غار را پس زدند
مهیای رفتن به داخل شدند
بیفگند عیسی به بالا نظر
بگفتا «نما استماع ای پدر!
ترا می نمایم ثنا و سپاس
که از من اجابت کنی التماس
و لیکن کنون بهر این حاضرین
مرا ساز با لطف و رحمت قرین
که دانند از نزد تو آمدم
به خلق جهان نادی حق شدم»
سپس با صدایی بلند و متین
بخواند ایلعاذر بنام این چنین:
که «بیرون شو،ای ایلعاذرزغار»
کفن بسته شد آن جوان آشکار
رخ و دست و پایش بدی در کفن
عیان گشت این گونه بر انجمن
بگفتا خداوند، «بازش کنید
خرامان نشیب و فرازش کنید»
گروهی چو دیدند این کار او
بیاورده ایمان به گفتار او
و لیکن تنی چند از حاضران
به نزد فریسان شدند آن زمان
بگفتند تفصیل این ماجرا
که از فیض او مرده باید بقا
از این رو همه کاهنان یکنوا
فریسان نمودند آن دم صدا
همه شور کردند با یکدیگر
که «کارهمه میرود برهدر!
گر این شخص آزاد باشد چنین
کند منحرف قوم از راه دین
بیایند این جا همه رومیان
بگیرند این خاک اجداد مان»
قیافا که بد کاهنان را ریس
در آن لحظه می بود آنجا جلیس
بگفتا «مجاز است، ای مومنین
یکی گر شود کشته در راه دین!
یکی گرشود کشته ما را چه باک؟
که قوم الهی نگردد هلاک»
بدین گونه او هم نبوت نمود
که عیسی شود فدیۀ خلق زود
شود فدیه بر جملۀ بندگان
رها سازد از بندگی این جهان)
بشوری بقتلش مصمم شدند
به تصمیم خود سخت محکم شدند
چو عیسی خبر یافت از این قرار
نشد در میان یهود آشکار
از آن جا سوی افرایم شتافت
دمی چند آن جا مخالف نیافت
چو نزدیک شد عید فصح یهود
سوی اورشلیم خلق پس رو نمود
همه بهر تطهیر خویش آمدند
ولی در پی فیض عیسی شدند
به هیکل شده منتظر بهر او
نمودند او را همه جستجو
و لیکن فرسیان و هم کاهنان
بدادند فرمان به اطرافیان
که عیسی نمایند آنها اسیر
به هر جا رود گردد او دستگیر